سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تنهاترین تنهایی، همنشین بد است . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
مصاحبه با مسن ترین مرد کشاورز - دانش نامه
 RSS 
خانه
ایمیل
شناسنامه
مدیریت وبلاگ
کل بازدید : 334958
بازدید امروز : 89
بازدید دیروز : 54
........... درباره خودم ...........
مصاحبه با مسن ترین مرد کشاورز - دانش نامه
........... لوگوی خودم ...........
مصاحبه با مسن ترین مرد کشاورز - دانش نامه
........ پیوندهای روزانه........
صدام [141]
[آرشیو(1)]


............. بایگانی.............
جک
مطالب پزشکی
کوروش
ورزش ایران باستان
چشمه
عکس
خیام
عربستان
دخانیات
خلاصه ی از تاریخ ایران
دانلود سریال های باغ مظفر
پیکاسو
Age of Mytholog کد های تقلب
زندگی نامه پل سزار
درباره ی صیف الله
طبیعت تاوان
لیزر
کوه اورست
تاریخ چیست
خواص ماهی
خواص سویا
مکانیک
بی اشتهایی
حمله ی نظامی به ایران
قانون پاپکر
فیبر نوری
انرژی هسته ای
مایعات و شیمی درمانی
اهرام ثلاثه
قد انسان
اندازه گیری شعاعزمین
تغذیه ی درست
قیامت
بیماری سارس
ابوبکر
نفت
امواج مغناطیسی
بی عنوان
معنی سوره ی قیامت
معنی سوره ی ال عمران و فاتحه
داستان
داونچی
الکترون
نور
از سیر تاپیاز صدام
جنگ و مرگ
تندرستی و ازادی
علوم کامپیوتر
کسب در امد ازاینترنت
دانلود جدید ترین نرمافزار ها ی موبایل
کد تقلب GTA5
تاریخ باستان
کاربرد نظر سنجی در اینترنت
فلیور و هدایت
فضای شهر ما و ذهن ما
شب قدر
باختین وزندگی روز مره
ترافیک و شهری بی انظباط
بنیامین وزندگی روز مره
فرو پاشی خانواده
سنت انسان ها
زغال سنگ
دانستنی های مفید
سکوت انسان ها
الکترونیک
برق
کتاب اسطوره شناسی سیاسی
یک نظر علمی درباره ی فرهنگ
کتاب جامعه ی مدنی جوان
کتاب خط قرمز
مشکلات پسته کاران حل خواهد شد
کتاب قرن روشن فکران
کتاب زندگانی تولستی
کتاب خاطرات جوانی
کتاب هنر و تاریخ
کتاب در امدی بر انسان شناسی
موفقیت کاشت مستقیم برنج در گلستان
کتاب قوم شناسی سیاسی
کتاب محکومان
کتاب علوم انسانی
کتاب امپراطوری نشانه ها
از فرهگ تا توسعه
کتاب خشونت سیاسی
ایران بیش از 33 نژاد بز وگوسفند دارد
کتاب تاریخ اندیشه ونظریات انسان
کتاب انسان شناسی شهری
کتاب نظم جهانی
مکانیزاسیون
زمستان 1385

.......جستجوی در وبلاگ .......

............. اشتراک.............
 
............آوای آشنا............

........... طراح قالب...........


 
  • مصاحبه با مسن ترین مرد کشاورز

  • نویسنده : محمد:: 85/10/26:: 6:13 عصر

    چهره آفتاب‌خورده اما خندان و دستانی که از گذران سختی‌های طولانی حکایت دارد اما مهربان و صمیمی است، مجموعه حس اولین دیدار با قدیمی‌ترین و سالمندترین کشاورز برگزیده کشوری امسال را تشکیل می‌دهد.

    عجیب بود که هر بار از کار کشاورزی خود و حکایت درختان نخل می‌گفت، از دل آن راهی و پلی به سوی زندگی و چیزهایی که همه ما در متن و حاشیه بودنمان با آن روبه‌روییم، می‌گشود. همان‌گونه که وقتی از ماجراهایش با آن سنگ سخت‌ترین برای حفر چاه می‌گفت، دیدم که چه زیبا از این سنگ به مشکلات و مسایل و زندگی تعبیر کرد و راه برخورد آن را از سمت کار کشاورزی به‌سوی خانه و اجتماع کشاند.

    او "شه‌دوست پورمند" نام دارد. از استان سیستان و بلوچستان آمده است، از روستایی به نام "سودان" که در نزدیکی سراوان واقع شده است. جناب پورمند باغدار نمونه محصول خرما در سال 1385 و در سطح بزرگ با عملکرد بیش از 29 تن در هکتار است.

     از قانون کشاورزی تا قانون زندگی

    هفتادویک سال از خدا عمر گرفته‌ام. تا یادم می‌آید کشاورز بوده‌ام و هیچ شغل دیگری اختیار نکرده‌ام.

    اگر بگوییم تخصص یا تجربه یا هر چیز دیگری بنامیم، از همان ابتدا بیشتر لحظات زندگی من در نخلستان و به پای کاشت و فرآوری درخت خرما طی شده است. البته در این راه کار خود را جدای از زندگی نمی‌بینم! چراکه حکایت رویش از آغاز تا پایان این نخل به‌نوعی در زندگی هر کدام از ما نیز درک می‌شود. خرما درختی است که ریشه در آب و سر در آفتاب دارد و از همین یک نکته می‌فهمیم که زندگی ما آدم‌ها مجموعه‌ای از تفاوت‌هایی است که در کنار یکدیگر قرار گرفته است ولی ما را به ماندن، رشد کردن و بار دادن تشویق می‌سازد.

    بنابراین وقتی از سهم کار و زندگی من می‌پرسید به شما می‌گویم که کار کشاورزی من جدای از قرار گرفتنم خارج از آن محیط و در محیط زندگی نیست و از رویش و تحمل و صبر تا باردهی این درخت پرثمر، قانون‌هایی که در زندگی وجود دارد را از آن فهمیده‌ایم.

     شه‌دوست، خجالت بکش!

    11 سالم تمام شده بود که درس خواندن را آغاز کردم. معلم ما اولین آموزگاری بود که از مرکز به استان سیستان و بلوچستان آمده بود. جدای از این‌که جایی برای نشستن نداشتیم از کتاب هم خبری نبود ولی درس‌های قدیم را معلم می‌گفت و ما یاد می‌گرفتیم. تا کلاس پنجم که داشتم درس می‌خواندم زمانی بود که سن من به 17 سال رسید و بعد گفتند که "شه‌دوست" خجالت بکش! با این قد و سن و سال آمدی دبستان و از کلاس بیرونم انداختند.

    به همین بهانه هم که بود حتی کمی زودتر، راهی خدمت سربازی شدم، چون از ولگردی خوشم نمی‌آمد. با شرایط جدیدم کنار آمدم.

     

    آن روز که پیری در گوشم خواند: برو سراغ کار کشاورزی

    وقتی که خدمت وظیفه را به پایان رساندم یکی از پیران روستا، خدا رحمتش کند، که انسان دلسوزی بود مرا به کناری کشید و گفت: فلانی، می‌خواهم نصیحتی کنم. تو بیا و همان کاری که پدر پیرت سال‌های سال انجام داده است، انجام بده و کشاورزی را شروع کن. من هم که جوان آن دوران بودم فقط در پاسخ به آن پیرمرد گفتم: به چشم و کار کشاورزی را آغاز کردم. همان موقع در شرایط آن موقع، متاسفانه خیلی‌ها به‌دنبال کارهای دیگر مثل ولگردی و خلاف رفتند ولی من راه دیگری در پیش گرفتم. پدر من و اجداد من همه کشاورز بودند و من هم در واقع سنت آنها را جاری کردم.

     

    حکایت من و آن سنگ سخت که دور زدم!

    در طی این سال‌ها و در کار کشاورزی با سختی‌های بسیاری روبه‌رو بوده‌ام که اگر می‌خواستم فرار کنم پیش از اینها باید کشاورزی را می‌بوسیدم و کنار می‌گذاشتم. در زمان خشکسالی‌ها، مردم روستا و منطقه دره‌در شدند و به پاکستان و جاهای دور و دراز رفتند.

    این رویداد زمانی بود که چاه قدیمی روستا که در زمان قاجار برای خودش قناتی بوده است بر اثر مرور زمان تحلیل رفت و خشک شد. در این مدت دست به کار شدیم و چاهی حفر کردیم. این چاه تقریبا تا مدت 15 سال باعث شد کم‌آبی‌ها تا حدودی رفع شود. اما پس از این مدت دچار افت منابع آبی شدیم. حدود 250 اصله درخت خرما از پدرم نزد من بود و با شرایط سخت در زمین 18 هکتاری ساختم.

    باید آب به محصول می‌دادیم تا از بین نرود. در شرایط بی‌آبی و کم‌آبی برای من خرماکار، عین مردن است وقتی نخلی را می‌بینیم که از فرط بی‌آبی از زمین ریشه‌کن شده است، باید تصور کنید که چه حالی می‌شدم. مطمئن هستم اگر مسوولی می‌آمد و اوضاع ما را می‌دید اگر حتی کاری نمی‌کرد محال بود که گریه نکند! وقتی آب نیست در پی آن باید به هرسو روانه شد. برای یافتن آب به یک سنگ بسیار سختی برخورد کردیم. هزینه‌هایی که برای هر متر فروختن در دل خاک انجام دادیم به کنار بماند. با آن‌که به آب نرسیدیم اما هیچ‌گاه ناامید نشدم. آن سنگ سخت را دور زدم و راه را باز کردم و در جایی دیگر پس از اقدام به حفر چاه، موفق شدم. این قانون زمین و زندگی است. در زندگی هم مثل همین نخلستان اگر به مشکلی بزرگ برخورد کنیم و تلاشمان به ثمر ننشست می‌توانیم راهی از کنار آن سنگ در جایی دیگر بیابیم، به جای آن که اصرار بیش از حد بر از بین بردن آن مانع بکنیم. الآن هم از مسوولان مربوط می‌خواهیم که برای مجوز آب برای ما سختگیری نکنند و دستمان را باز بگذارند، چراکه وقتی آنها سختگیری می‌کنند ما نیز دستمان بسته می‌شود و از دستان بسته نیز کاری برنمی‌آید، چه در کشاورزی و چه در زندگی!

     

    خرمای من و خرمای بم

    عملکرد من در محصول خرما و در سطح بزرگ بیش از 29 تن و دقیق‌تر 29 هزار و 140 کیلوگرم در هکتار بوده است. سطح کل اراضی که در آن به کار کشاورزی مشغول هستم شامل 50 هکتار است که 20 هکتار از آن به سطح زیرکشت رقم خرمای "مضافتی" اختصاص یافته است و از اصله آن در هر هکتار 182 کیلوگرم با کیفیت عالی محصول به‌دست می‌آید. این خرما به خاطر این‌که رقیب معروفی مثل خرمای بم داشت، مسوولان آمدند و در مقایسه خوشه‌های نخلستان من و خرمای بم به نکته جالبی نیز دست‌یافتند. این‌که وقتی خوشه‌های خرماها را با تعداد یکسان و انبوهی مشابه وزن کردند، به من گفتند که خرماهای نخلستان شما یک و نیم برابر بیش از خرماهای بم وزن دارد و هم از نظر درشتی و اندازه دهم با لحاظ داشتن شیره و شهد خوب باعث شده بود تا در وزن خوشه‌ها این اعداد به‌دست آید.

     

    دانش بومی را خودم ساختم و تجربه کردم

    روشی که برای کاشت خرما به آن رسیده‌ام شیوه‌ای نام دارد که به آن "بی‌اذیت و آزار" می‌گویم! برای کاشت ردیفی هر درخت 9 متر فاصله را در نظر می‌گیرم. آن هم به این صورت که سایه‌اش بعدها در وسط بیفتد و سایه این درخت به روی سایه دیگری سنگینی نکند. این فضا و هوا از اهمیت زیادی برخوردار است. این‌که غذای ریشه باید چگونه و از چه موادی تشکیل شده باشد، نحوه کودپاشی بر روی کرت‌ها، استفاده حداقل از کود و بهره‌وری بالای محصول و مسایل مربوط به شخم و احداث و زدن چاله کنار نخل برای کود و بسیاری از نکات ریز فنی را خودم طی سالیانی آزمودم و آموختم. به‌خصوص این مورد آخری که چه‌قدر مهم است و تا یافتن روش صحیح آن ضررهایی دیدیم، رشته‌های خرما سیاه و سوخته شد و در ترکیب‌بندی کود و آبیاری به روش‌هایی رسیدم که باعث شد که درختان خرما خیلی خوب و سرحال به بار بنشیند. این تجربه‌ها در قالب دانش بومی و روستایی تعریف می‌شود و من این نکات فنی را خودم با سماجت خاصی یافتم و به کار بستم. البته ناگفته نماند حضور در کلاس‌های آموزشی – ترویجی و به‌کارگیری توصیه فنی مروجان بعدها خیلی به کمکم آمد. اما در آن ابتدا از راه آزمون و خطا نکات فنی کار کشاورزی را درک کردم. همچنین باتوجه به این‌که مددکار ترویجی بوده‌ام در بخشی نیز به ارایه این نکته‌ها به دوستان کشاورز و در کنار کار آموزش کارشناسان جهاد کشاورزی پرداخته‌ام.

     

    شوق جوانان به کار کشاورزی از بین رفته است

    در روستای سودان حدود 300 خانوار زندگی می‌کنند و کار بیشتر مردم کشاورز و کاسبی است. متاسفانه بحث اعتیاد شوق به کار کشاورزی را در نزد جوانان منطقه‌مان، از بین برده است. افرادی که در روستای ما به کار کشاورزی مشغولند اغلب هم‌سن و سالان من و از پیران روستا هستند. برای من هم این کار کشاورزی به‌نوعی ادامه یک سنت خانوادگی بوده است، چراکه پدرم و اجدادم همگی در کار تولی کشاورزی بوده‌اند.

     

    کشاورزی تنهایم

    من به‌تنهایی کار کشاورزی انجام می‌دهم و یکی از فرزندان من در بانک کشاورزی مشغول است و دو فرزندم نیز معلم هستند و تدریس می‌کنند. آخری هم در شیراز در حال انجام خدمت سربازی‌اش است. اگر فرزندانم برای شغل خود، کشاورزی را انتخاب نکردند اما آنها را مختار گذاشتم و این مهم و اصل بود که مفید باشند و بهره‌رسان جامعه باشند که شکر خدا در این راه موفق بوده‌ام و خداوند را شکرگزارم.

     

    اگر بار دیگر متولد شوم

    اگر با این شرایط سخت ولی شیرین در کار کشاورزی که تا زمان حاضر همراه خود دارم، بار دیگر هم متولد شوم، صددرصد و صدبار باز زنده شوم و بمیرم همچنان با علاقه زیاد کار کشاورزی برای گذران زندگی خود انتخاب می‌کنم، مطمئن باشید!

     


    نظرات شما ()